دلنوشته های من

بدون عنوان

حسین پناهی: شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه کنار خیابان، سیری ام را وزن کنم! ای کاش یک ماه نیز موظف بودیم از اذان صبح تا غروب آفتاب فقرا را سیر کنیم نه این که گرسنگی و تشنگی کشیده تا فقط رنج آن ها را درک نماییم! آری هزاران بار افسوس که دیریست وا مانده ایم در ظاهر دین، دهانمان پر شده است از غلظت تلفظ حرف در کلمه “و لا الضالین” ………   ...
21 آبان 1393

بدون عنوان

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند… بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قور باغه دیگر گفتند که چاره ای نیست! شما به زودی خواهید مرد. . دو قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از گودال بیرون بپرند اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید. شما خواهید مرد! پس از مدتی یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و به داخل گودال پرتاب شد و مرد. اما قورباغه دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد&he...
21 آبان 1393

بخونید قشنگه...

یه شعر که خیلی به دلم نشست:           خدايا سرده اين پايين           از اون بالا تماشا کن...           اگه ميشه فقط گاهي           خودت قلب منو"ها"کن           خدايا سرده اين پايين           ببين دستامو مي لرزه            ديگه حتي همه دنيا           به اين دوري نمي ارزه            تو اون بالا من اين پايين           دوتايي مون چرا تنها ؟       &nb...
14 آبان 1393
1